!هر چه می روم تمام نمی شود
قدح شکسته بر بلندی هام
نفس کم آورده این اسب در انگبین زردآبه ی آن مراسم شوم
که دست به دست زنانم را پیمانه می کرد و سر می کشید
که دست به دست زنانم را پیمانه می کرد و سر می کشید
جاری
روان و نرم و نرم
!قاطی ام کن ابولمرگ
ما هنوز تن به چیزی نداده ایم
یعنی سزاوار کارون شدیم
!و از بالا و پایین جانمان را خردیدند
بگو
بنگ - بنگ ِ بر آستین ها و زخم ها روی سلول های زخمم شکافته از بس که نیستی و
من از همین جا اعلام می کنم که مرده است
و از گوشه های زیر تخت فرو ریخت
! دست آخر قبیله را هم مفت خریدند
بگو بمیرد این گله ای که
رم کرده روی استخوان هام!
! خزیده روی سینه ام
هنگفت ، تپیده روی سینه ام کسی که راه می
رود و نمی میرد
...بگو
بگو که اینجا
!قند ِ هار است
No comments:
Post a Comment